همه یکروز میرسیم:3
پنجشنبه 30 شهریور 1396 04:39 ب.ظ







خب حالا میریم سراغ شینوا خانوم:|
شینوا خیلی ناراحت بود و روی نیمکت تو حیاط نشسته
بود و فکر میکرد چیکار کنه....واقعا گیج شده بود ..نمی دونست
باید چیکار کنه و چشمهای زرد و درخشانش رو به یکی از گل
های کنار مدرسه متمرکز کرده بود که یکدفعه ای سر و کله ی
دوقلو های افسانه ای پیدا شد:| و جو دپ رو شکستن
می و رام تندتر از جت و روبروی هم
داشتن پیش به سوی شینوا میومدن:\ انگار داشتن مسابقه میدادن
و یکدفعه:|.....بووومممم
سر می و رام بهم خورد:\
می:آخخخخخ
رام:سرممممم
شینوا یکدفعه ای ترسید و از روی نیمکت بلند شد و با
حالت هیجانی گفت :چه خبره؟؟؟0-0
می با لحن تند و سریع گفت :شی نوا ما خیلی ناراحت شدیمم
که یکدفعه رام پرید تو حرف می و گفت :چی ناراحت شد یممم
شینوا با حالت بی حوصلگی گفت :-_- ای بابا یکی یکی حرف
بزنین ببینم چی میگین
می :خب راستشو بخوای...
رام :اممممم خب خب
شینوا:رام لطفا نپر تو حرف می ببینم چی میگه:|
می:خب ما فهمیدیم که تو ناراحتی
شینوا با حالت بی حوصلگی :اوه عجب.....خبر تازه ای
اینو که همه میدونن
می:نه عجله نکن ما ...خب راستشو بخوای یک کارایی از
دستمون بر میاد
شینوا:خب؟
رام:خب هر چی باشه من و رام دو قلو ایم و یکی از تواناییمون
اینه که اکثر اشیا رو در....
یکدفعه برقی توی چشم های شینوا درخشید و با هیجان گفت :خب؟
می: همون طور که رام گفت ما می تونیم اشیا رو درست کنیم و این
جزو تواناییمون هست و قدرتمون طوری بدست میاد که دست همدیگه
رو بگیریم
شینوا:خب.....چه لزومی داره همین الان انجامش بدیم؟
می:خب.. لزومی نداره ولی اگه من و رام دست همو بگیریم
قدرتمون پیش از حد عادی میشه و هنوز به اون مرحله نرسیدیم
که بتونیم نیرومون رو کنترل کنیم
شینوا با ناراحتی سرشو به انداخت و گفت هعیی اینم از شانس ما
رام:ولی... شینوا ناراحت نشو اگه بخوای همین الانم می تونیم
انجامش بدیم
شینوا :نمی دونم....ولی فک کنم با یک نقشه ی عالی بشه
..........................................................................................
خو بریم سراغ مدرسه ی شیطانی:|
در طول ساعات جز یک سلام ساده جیزی بین توکا
و الکساندر رد و بدل نشد و آلیکسیا در طول کلاس
همش زیر چشمی الکساندر رو نگاه میکرد
الکساندر هم همه ی این چیزهارو حس میکرد ولی روی
خودش نمیاورد
زنگ خورد و آریتی به آلیکسیا گفت میگم نظرت راجع
به این چیه که یکبار وارد اموزشگاه فرشته ها بشیم؟
گون:چی؟
آریتی گفت ما راحت اگه دلمون خواست میتونیم به
اونجا بریم فقط باید بتونیم خون یکیشونو بدست بیاریم
اونوقت راحت میتونیم راحت وارد قلعه شون بشیم و همین طور
تسخیرشون کنیم نقطه ضعف پری ها همینه!
گون خیلی به آریتی اعتماد نداشت ولی بهرحال
به خودش گفت امتحانش می ارزه و گون و آریتی
مشغول نقشه کشیدن شدن:\


دیدگاه : نظرات
آخرین ویرایش: پنجشنبه 30 شهریور 1396 05:44 ب.ظ
